عدم تطابق زمانی حضرت موسی (ع) با رامسس دوم
عدم تطابق زمانی حضرت موسی (ع) با رامسس دوم
دستیاران، رضا
بنابر آنچه در گزارشهای تاریخی آمده،رامسس دوم معاصر با زمان حضرت موسی(ع)خوانده شده است و اکثر مورخان به این هم زمانی سخت معترفند و همهء حوادث روزگار حضرت موسی(ع)را تا زمان خروج قوم از مصر،مربوط به رامسس دوم ذکر کردهاند.بحث بر سر این است که آیا واقعا حضرت موسی(ع)در عصر رامسس دوم بدنیا آمده یا خیر و برای پاسخ به این پرسش باید نقبی به تاریخ زد تا حقایق بر ما روشن گردد.
لسان الملک سپهر در«ناسخ التواریخ»تولد حضرت موسی(ع)را 3748 سال بعد از هبوط آدم ذکر کرده است.نویسندهء«تاریخ جهان آرا»ولادت آن حضرت را بیست و هشتم تشرین الاول هزار و پانصد و بیست و پنجم از طوفان به طالع جوزا نوشته است.هوارد فاوست در شرح زندگانی حضرت موسی(ع)گفته است که وی در زمان رامسس دوم تولد یافته و چون در زمان خود شرح واقعه را از ده سالگی آن حضرت شروع میکند، سن فرعون را در آن موقع 43 سال و مدت پادشاهیش را 26 سال ذکر میکند.بنابراین،با توجه به این که هوارد فاوست در شرح و بیان زندگانی حضرت موسی(ع)متوسل به آثار محققان شده بود،میتوان چنین نتیجه گرفت که موسی(ع) در سال شانزدهم از سلطنت رامسس دوم به دنیا آمد.
تحقیق دقیق تاریخی معلوم میکند که انتساب تولد حضرت موسی(ع)به زمان رامسس دوم، اشتباه بزرگی است که متأسفانه عدهای از مورخان به این اشتباه دامن زده و در قبول آن شکی به دل راهنمیدهند.اما در چگونگی بدست آوردن سنوات درست باید گفت تورات اشاره کرده که قوم بنی اسرائیل بعد از 430 سال سکونت در مصر،به وسیلهء حضرت موسی(ع)از مصر خروج کردند. نگارنده قبلا با به دست آوردن زمانهای هریک از پیامبران،زمان مهاجرت حضرت یعقوب(ع)به مصر را که به سال 2238 از هبوط آدم رخ داده بود، به دست آورده و با اضافه کردن 430 سال به آن، سال خروج بنی اسرائیل از مصر را که 2668 از هبوط آدم،برابر با سال 1506 قبل از میلاد مسیح است،به دست آوردم.
در مورد ملاقات حضرت موسی(ع)با فرعون، باید گفت که تورات زمان این ملاقات را در 80 سالگی حضرت ذکر کرده است.با کسر آن عدد از سال 2668 هبوط آدم،تولد حضرت موسی(ع)به سال 2588 از هبوط آدم و برابر با 1586 ق.م.به دست میآید.
پس سالی که لسان الملک بدست داده با زمان محاسبه شده در فوق تفاوت بسیار دارد.اما در مورد گفتار نویسندهء محترم«تاریخ جهان آرا»باید گفت،از آنجا که طوفان نوح(ع)به سال 2518 ق.م.رخ داده،با تولد حضرت موسی(ع)932 سال فاصله دارد.
در مورد فرعون مصر،هنوز میان مورخان و اهل تحقیق اختلاف است که آیا فرعونی که موسی(ع) در دربارش بزرگ شده بود،همان رامسس دوم بوده یا فرعون دیگر؟سعی نگارنده براین است که بیشتر در این موضوع کند و کاو کند،تا شاید حقایق تاریخی آن بر همه روشن گردد.قبل از همه باید بهاین نکته اشارهای داشته باشم که نگارنده برخلاف مورخان دیگر که برای نوشتن تاریخ خود،از مبدأ فرضی کشور مورد بحث،شروع میکردند،از انقراض مملکتها به وسیلهء کشور فاتح شروع کرده و با داشتن مدت سلطنت هر یک از شاهان کشور منقرض شده و تطبیق آن با شاهان مجاور،به مبدأ تاریخ زمانی هر کشور رسیده است.
بدین ترتیب،برای تدوین جدول تاریخ مصر،با بدست آوردن تاریخ کشور ایران،از انقراض آخرین فرعون مصر به دست کمبوجیه(شاه هخامنشی) شروع،و با داشتن مدت سلطنت هر یک از فراعنهء مصر،به مبداء آن کشور رسیدهام.
اما دلایل ما نسبت به چگونگی اشتباهات در تصور همزمانی حضرت موسی(ع)با رامسس دوم 1-قبل از همه باید اذعان نمود که میان آمن هوتپ دوم( آمنوفیس دوم)،چهارمین فرعون از سلسلهء هجدهم فراعنهء مصر با آشورنادین آهه شاه آشور روابط تنگاتنگی موجود بود که در تاریخ به آن اشاره شده است.مکاتبات این دو پادشاه در العمارنه کشف گردیده است.با توجه به جدول تطبیقی شاهان آشور با شاهان اسرائیل(1)از طریق تورات-که نگارنده تنظیم کرده است-زمان آغاز پادشاهی آشور نادین آهه سال 1488 ق.م.به دست میآید از طریق این روش،معلوم میشود که تولد حضرت موسی(ع)را به زمان سلطنت آمنوفیس اول( آمن هوتپ اول)میرسد،یعنی حضرت موسی(ع)در سال چهارم سلطنت فرعون مذکور بدنیا آمد و این تا زمان رامسس دوم 235 سال فاصله دارد.رامسس دوم چهاردهمین فرعون از سلسلهء هجدهم بود و زمانی که بر مسند حکومت نشست،115 سال از مرگ حضرت موسی(ع) گذشته بود.
2-دلیل دیگری که میتواند نظر نگارنده را تا حدودی تأیید کند،نظریهء استاد گارستانگ از دانشگاه لیورپول میباشد که ویل دورانت در پانویس کتاب خود به آن اشاره کرده است:
«...استاد گارستانگ عضو هیأت علمی مارستون وابسته به دانشگاه لیورپول اظهار میدارد که در گورهای شاهان اریحا مدارکی به دست آورده و از روی آنها ثابت میشود که موسی(درست در سال 1527 ق.م.)به وسیلهء شاهزاده خانمی،که پس از آن به نام حچپسوت ملکه مصر شد نجات یافت، و در دربار او ترقی کرد و از ندمای او شد،و در زمانی که دشمن این ملکه یعنی تحوتموس سوم بتخت نشست،موسی از مصر گریخت.وی معتقد است که آثار بازماندهء آن گورها داستان سقوط اریحا(صحیفهء یوشع،باب ششم)را تأیید میکند و این دانشمند،تاریخ سقوط را حوالی 1400 ق. م.و تاریخ خروج را حوالی 1447 ق.م. میداند.و چون این تاریخها با تکیه بر ظرفهای سفالی و سوسکهای موجود در آن گورها تهیه شد، با شک آمیختهء به احترام باید آنها را پذیرفت.»(2)
تاریخ داده شدهء این استاد یعنی 1527 ق.م.با تاریخی که نگارنده برای تولد حضرت موسی(ع) داده است،(1586 ق.م)59 سال اختلاف دارد و این خیلی نزدیکتر از آن تاریخی است که بعضی از مورخین برای تولد حضرت موسی(ع)پیشنهاد کردهاند،یعنی حدود 1250 ق.م.که معاصر با رامسس دوم نوشتهاند.
3-دلیل دیگری که میتوان ارائه داد این است که از گفتهء علامه طباطبایی در تفسیر سورهء قصص،آیهء 8 این نکته استنباط میشود که فرعون و همسرش فرزند(یا پسر)برای جانشینی نداشتند،لذا آن مهر و عطوفت الهی در همسر فرعون پدیدار شد که پسر یافته شده را در دامان خویش پرورش دهد، علی رغم اینکه میدانستند او طفلی از بنی اسرائیل است.(3)
بنابر آنچه در تاریخ مصر یاد شده است،پس از مرگ آمن هوتپ اول( آمنوفیس).همسرش به عنوان ملکهء مصر،جانشین او شد و به مدت 22 سال حکومت کرد.حال این سؤال مطرح میشود که اگر آمن هوتپ اول فرزندی میداشت،آیا باز ملکه جانشین شوهرش میشد؟
بنابراین،با پذیرفتن طفل مذکور از طرف فرعون، به خواهش همسرش به عنوان فرزندخواندگی، حضرت در کاخ فرعون رشد یافت.پس با توجه به نام ملکهء مصر حچسپوت(-حچسپوت-هت شب سوت)که بیشباهت به نام آسیه(در روایات اسلامی و منابع تاریخی)نیست.
4-دلیل دیگر براینکه حضرت موسی(ع) نمیتواند در زمان رامسس دوم بوده باشد،وجود فراوانی نام موسی در بین مردم مصر در زمان رامسس دوم بوده که هوارد فاوست در کتاب خود به آن اشاره کرده است.موسی به معنی«بیرون کشیده شده»یا «گرفته شده»است،و چون او را از آب بیرون آوردند،اسمش را موسی نهادند.چنانکه طبری در این مورد مینویسد:
«...و او را موسی نام کردند از آنرو که وی را از آب و درخت یافته بودند و آب را به قبطی«مو»و درخت را«شا»گویند.»(4)
پروفسور عباس مهرین(شوشتری)در کتاب «فرهنگ کامل لغات قرآن»مینویسد:«موسی را به عبری موشه( hehsom )گویند،به معنی از آب کشیده شده»(5)
ویل دورانت مینویسد:
«موسی بیش از آن که نامی یهودی باشد،نامی مصری است،و شاید شکل کوتاه شدهء احمص بوده باشد...»
هوارد فاوست در مقدمهء کتاب«فرزند نیل» مینویسد:
«اسم اصلی موسی در زبان مصری«موشه»بود که به ترجمهء تحت الفظی یعنی«کودکی داده شده»و عبریهای قدیم نام موسی را«موشه»تلفظ میکردند.این کلمه بعدها به شکل«موسس»درآمد و با همین شکل وارد زبان انگلیسی گردید.
*اگر قوم بنی اسرائیل تا قبل از آمدن حضرت موسی(ع)و خروج قومش از مصر در آنجا سکونت داشتند،حتما به یاری ایخناتون در برابر انگیزهء مذهبیش در برابر آمونپرستها قیام میکردند.
دکتر محمد خزائلی مینویسد:
«جوالیقی اصل کلمه را عبری شناخته است... فروید موسی را لفظی به معنی بنده یا طفل تشخیص داده است.احمد شاکر در تعلیق بر کتاب معرب از قول محمود ابو السعود که در مجلة«الرساله»در این خصوص مقالهای نوشته،نقل میکند که اصل موسی عبری است و مشتق از مشاه به معنی انتشل میباشد و انتشال هم به معنی کشیدن است.»(6)
قضاوت دربارهء این که نام موسی(ع)یک اسم منحصر به فرد بوده،مشکل است.اینقدر باید بگوییم که در کتاب«سینوهه»اسمی تحت عنوان «موسی»دیده میشود که از همشاگردیهای سینوهه در دروس پزشکی بوده است.در رمان «فرزند نیل»(7)اثر هوارد فاوست هم افراد درباری و لشکری متعددی هست که نام موسی قسمتی از اسامی آنها است،مثل آتون موسی یا آمون موسی و ستی موسی و غیره...
پس اگر معنای واقعی نام موسی،بیرون کشیده شده از آب یا غیره باشد که به خاطر آن،نام موسی را به وی منتسب کردهاند،پس آن اسامی هم باید به خاطر چنین موضوعی به افراد مزبور داده شده باشد!یعنی برای هریک،چنین واقعهای اتفاق افتاده باشد،در حالی که در تاریخ مصر چنین *بر اساس محاسبات تاریخی معلوم میشود که تولد حضرت موسی(ع)در زمان سلطنت آمنوفیس اول(-آمن هوتپ اول) بوده است،یعنی 2588 سال بعد از هبوط آدم(ع)و 1586 سال قبل از میلاد.
موردهایی نیست،جز در مورد حضرت موسی(ع). بنابراین با شواهد داده شده میتوان چنین استنتاج نمود که فراوانی نام موسی در بین مصریها،آن هم در زمان رامسس دوم،(8)نشان میدهد که میبایست مدتها از زمان حضرت موسی گذشته باشد.
5-دلیل دیگر قابل طرح،شخصیت ایخناتون است.آیا او قبل از حضرت موسی(ع)بوده یا بعد از وی بر تخت سلطنت مصر نشست؟ایخناتون قبل از رامسس دوم،به عنوان فرعون مصر و بعد از آمن هوتپ سوم( آمنوفیس سوم)بر تخت مصر جلوس کرده بود،و سینوهه(9)در خاطراتش از او در پرستیدن خدایی بیشکل و واحد صحبت به میان آورده است.
از ایخناتون به عنوان یک فرعون موحد و یکتاپرست در تاریخ مصر یاد میکنند،کسی که نظریاتش زود به ورطهء فراموشی سپرده شد.اما چگونه و چطور این فکر به ذهن او خطور کرد؟
قصدم از آوردن داستان سینوهه در برابر ایخناتون،این است که اولا،اگر قوم بنی اسرائیل در مصر میبودند،حتما سینوهه از آنان یاد میکرد،در حالی که هیچ ذکری از آنها در میان نیست.دوم،اینکه اگر اقوام بنی اسرائیل تا قبل از آمدن حضرت موسی(ع)و خروج قومش از مصر، در آنجا سکونت داشتند،حتما به یاری ایخناتون *فراوانی نام موسی در بین مصریها در زمان رامسس دوم نشان میدهد که میبایست آن زمان مدتها از زمان حضرت موسی گذشته باشد.
در برابر انگیزهء مذهبیش،در برابر آمونپرستها قیام میکردند،و او را در رشد دادن عقایدش تحت پرستش خدای واحد،یاری میکردند.اگرچه سرزمین کنعان در زمان او وابسته به مصر بوده،و بعد مسافت مانع از گسترش عقاید مذهبی آنها به مصر میشد،اما احتمال میرفت که اگر قوم بنی اسرائیل در زمان ایخناتون در مصر سکونت میداشتند،هر آن برای رشد عقایدشان نسبت به مردم مصر تهاجم میکردند.چون با آزادی عقاید از طرف فرعون مزبور،اغتشاش و هرج و مرج در مملکت مصر،فضای رشد را برای آنان فراهم میکرد.اما میبینیم که نه تنها حرکتی از سوی آنان نشده،حتی نامی از آن قوم در بهترین موقعیت تاریخ مصر برده نشده است.پس باید نتیجه گرفت که در زمان ایخناتون،قوم بنی اسرائیل اصلا در مصر نبودند تا موجبات آزادی آنان صورت گرفته باشد چون تا آغاز سلطنت ایخناتون که 88 سال از مهاجرت آنها به سرزمین فلسطین،گذشته بود.
بنابراین رأی مورخانی که معتقدند قوم بنی اسرائیل در زمان رامسس دوم در سرزمین کوش یا گوشن (سودان امروزی)ساکن بودند،در حد یک نظریه است و نمیتواند درست باشد.اما احتمال اسارت عدهای از آن قوم در مصر در زمان رامسس دوم و استفاده نیروی انسانی آنها در ساختن ابنیهء تاریخی وجود دارد.زیرا همانطور که گفتیم،فلسطین آن زمان در سیطرهء مصریها بوده و از طریق آنجا روابط تجارتی خود را با سایر کشورهای آسیای غربی برقرار میکرد.اما این که آن قوم در زمان رامسس دوم در قسمتی از سرزمین مصر ساکن بودند و حضرت موسی(ع)آنان را جمع کرده،مهاجرتش را آغاز نموده باشد،یک دروغ تاریخی است و نمیتواند صحیح باشد.
در پایان برای مزید اطلاع،شاهان زمان حضرت موسی(ع)را از تولد تا وفات او(1586-1466 ق.م.)میآوریم:
1-آمن هوتپ اول( آمنوفیس)فرعون مصر (1590-1558 ق.م.)
2-آشور ربی اول شاه آشور(1577 -1549 ق.م.)
3-ملاکورکورا شاه بابل(در شهر بطایح از سلسله دوم)(1574-1568 ق.م.)
4-ائاجمیل(-ائاگامیل)شاه بابل(در شهر بطایح از سلسله دوم)(1568-1560 ق.م.)
5-حچپسوت( هاچپ سوت یا حچسپوت یا هت شب سوت،ملکه و همسر آمنوفیس اول از سلسله 18)(1558-1536 ق.م.)
6-کوری گالذو اول شاه بابل از سلسله سوم (کاسیها)(1558-1526 ق.م.)
7-آشور نیراری سوم شاه آشور (1549-1521 ق.م.)
8-توتمس سوم(-تحوتمس یا تموزیس یا سه نوسرت سوم)فرعون مصر از سلسله 18 (1536-1501 ق.م.)
9-ملیشی پاک اول شاه بابل از سلسله سوم (کاسیها)(1526-1494 ق.م.)
10-آشور بلنیششو شاه آشور (1521-1493 ق.م.)
11-آمن هوتپ دوم فرعون مصر از سلسله 18 (1501-1466 ق.م.)
12-کار اینداش شاه بابل از سلسله سوم (کاسیها)(1494-1476 ق.م.)
13-آشور ریمنیششو شاه آشور (1493-1488 ق.م.)
14-آشور نادین آهه شاه آشور (1488-1460 ق.م.)
15-کاداشمن هارب اول شاه بابل از سلسله سوم (کاسیها)(1476-1455 ق.م.)
16-توتمس چهارم( تحوتمس...)فرعون مصر از سلسله 18(1466-1456 ق.م.).وی همزمان با مرگ حضرت موسی(ع)بر تخت سلطنت نشست.
پینوشت:
(1)-بعد از مرگ حضرت سلیمان(ع)قوم بنی اسرائیل به دو شعبه تقسیم شدند:الف-ده سبط از آن قوم،اسرائیل را بوجود آورد که شاهانی برای خود داشتند:19 پادشاه در سرزمین اسرائیل ظهور کردند که آخرین آنها در سال 750 ق.م.(بر اساس جدول نگارنده) به دست سارگون دوم( شاروکین)شاه آشور اسیر و این سلسله از شاهان بکلی منقرض گردید.
ب-دو سبط،سرزمین یهودا( یهودیه)را به وجود آوردند که 18 پادشاه بر آن فرمانروایی کردند و آخرین آنها به دست بخت النصر دوم، شاه بابل،از سلسلهء یازدهم،اسیر و کشته شد و عاقبت این قوم در اسارت بابلیان قرار گرفتند.
(2)-ویل دورانت،تاریخ تمدن،ترجمهء احمد آرام،تهران، اقبال،ج 1،ص 449.
(3)-علامه طباطبایی تفسیر المیزان،ترجمهء سید محمد باقر موسوی همدانی،ج 16،ص 15.
(4)-محمد جریر طبری،تاریخ طبری،ترجمهء ابو القاسم پاینده،ج 1.
(5)-عباس مهرین،شوشتری،فرهنگ لغات قرآن،انتشارات دریا «موسی»
(6)-دکتر محمد خزائلی،اعلام قرآن،تهران،امیر کبیر.
(7)-هوارد فاوست،فرزند نیل،ترجمهء ذبیح اله منصوری.
(8)-جای تعجب است موسایی که مورد نفرت رامسس دوم قرار گرفته،آن وقت افراد درباری او نام موسی را یدک بکشند.این به دور از واقعیت تاریخی است.
(9)-میکاوالتاری،سینوهه،ترجمهء ذبیح اله منصوری.