پژوهشی در باب واژه ی «خناس» 

 

دکتر ملک محمد فرخزاد*

حمیدرضا شیرعلی مهرآیین**

 

   چکیده

 

   واژه ی خنّاس، با وجود قلت استعمال در متن قرآن کریم و تفاسیر موجود، از معنا و مفهومی گسترده و در عین حال، پیچیده و مبهم برخوردار است. غالب مفسران، خناس را صفت شیطان دانسته اند؛ و برخی نیز، آن را صفت «وسواس» ذکر کرده اند که از جن و ناس، به قلب آدمی راه می یابد. نگارنده در مقاله ی حاضر کوشیده است که ضمن اشاره به معدودی از اهم تفاسیر قرآنی و متون ادبی، در حد بضاعت ناچیز خویش، نمایانگر ابهام و ایهام این مسآله باشد.

 

  واژه های کلیدی: خناس، خنوس، وسواس، شیطان، سوره ی ناس.

 

   1 . مقدمه

      پرداختن به لغات و واژگان کلیدی کتب مقدس، بویژه قرآن کریم، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است؛ و مفسران مصحف شریف، از دیرباز تاکنون، به تشریح و کالبدشکافی الفاظ ژرف و غامض آن پرداخته اند. یکی از این واژگان کلیدی «خناس» است که در نهایت پیچیدگی و رازگونگی، تا به حال، پژوهشی بایسته و شایسته در باب چیستی و کیفیت آن صورت نگرفته است. با اطمینان می توان گفت که سخن غالب مفسران در پیرامون کلمه ی مذکور، تکراری و مقلدانه است؛ تا جایی که می توان مدعی شد که عنصر تحقیق در این باره، بکلی مغفول مانده است. این که خناس، صفت شیطان است و یا وابسته ی «وسواس»، دردی را دوا نمی کند؛ سخن بر سر این است که آیا نمی تواند بود که هستی «خناس»، چیزی فراتر از این دو باشد؟ برای نمونه، آیا می توان «خناس» را به نیروهای شر مابعدالطبیعی، به فرض موجودیت، بازبسته دانست؟ نیروهایی که عامل انواع و اقسام بیماری های جسمانی است؟ و در تایید این ادعا، می توان به شأن نزول سوره ی شریفه ی «ناس» اشاره کرد که به مثابه چشم زخم و تعویذی در برابر بیماری جسمی حضرت ختمی مرتبت(ص)، نازل شده و به اتفاق سوره ی مبارکه ی «فلق»، «معوذتین» خوانده می شود؟!

   می تواند بود که سخن مفسران، در این زمینه، هیچ فاصله یی از حقیقت ندارد؛ یا بالعکس. و نگارنده در طرح چنین موضوعی هرگز مدعی صحت و درستی تئوری پیش رو نیست؛ بلکه اصل هرگونه باور و رویکرد دینی و عرفانی، همواره بر این مبناست که آگاهی از حقیقت قرآن مجید، امری چنان ساده و زودیاب نیست که در حصار ادعاهای واهی و بی اساس قرار گیرد. اما از آنجا که منطق تنزیل نیز نافی سوال و پرسشگری نیست، چرا که می فرماید: «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(انبیاء:7)؛ طرح پرسش حاضر نیز تا حدی لازم و ضروری است.


   2 . ریشه شناسی لغت

   واژه ی «خناس» یک بار در قران کریم، در آیه ی 4 سوره ی مبارکه ی «ناس» به کار رفته است؛ و لغت شناسان، آن را از ماده ی «خنس» و از مصدر «خنوس» به معنی کنار رفتن، پنهان شدن (قرشی)، تاخر، واپس ماندن و باز پس رفتن (زمخشری، 1389: ج4، ص1036) دانسته اند.

   خداوند منان در آیه ی شریفه «فلا اقسم بالخنس»(تکویر: 15) نیز به «خنس» قسم یاده کرده است. «خنس»، جمع مکسر بر وزن« فُعّل»، و مفرد آن «خانس» است؛ مانند: «ساجد و سُجّد» ؛ «راکع و رُکع».

   قرآن پژوهان بر این باورند که «خنس» یعنی چیزهایی که حرکت می کنند و سپس پنهان می شوند؛ و در آیه ی مذکور، آن را به معنای سیاره هایی دانسته اند که پس از طلوع و سیر و حرکت در مدار خود، نهایتا غروب می کنند و پنهان می شوند. با این تفسیر، خناس نیز صفت کسی است که «به بازپس رفتن به هنگام یاد خدا خویگر شده باشد... هنگامی که انسان خدا را یاد می کند، شیطان بازپس می رود و روی می گرداند و اگر از خدا غفلت کند، به وسوسه ی او می پردازد.»(زمخشری، 1389: ج4، ص 1036)


   3 . «خناس» در تفاسیر قرآن کریم

   در این بخش به ذکر خلاصه ی برخی از مهمترین تفاسیر در پیرامون «خناس» و «وسواس» بسنده می شود:


   3 . 1 . تفسیر مجمع البیان

   خنوس... به معنی نهان شدن پس از ظاهر و آشکار گردیدن آمده است. واژه ی خناس به مفهوم وسوسه گر نهانی از این ریشه است و مفهوم مبالغه دارد. (طبرسی، 1380: ج30، ص 1541) ... در تفسیر این آیه (من شرّ الوسواس الخناس)، دو نظر است:

   الف . به باور پاره ای منظور این است که از شر وسوسه ی جنیان باید به خدای آدمیان پناه برد.

   ب . اما به باور برخی، از شر شیطان وسوسه گر باید به خدای مردم پناه برد. (همان: ص 1544)


   3 . 2 . تفسیر کشاف

   «الخناس»، عبارت از کسی است که به بازپس رفتن به هنگام یاد خدا خویگر شده باشد و منسوب به «خنوس» به معنای بازپس رفتن است... هنگامی که انسان خدا را یاد می کند، شیطان باز پس می رود و روی می گرداند و اگر از خدا غفلت کند، به وسوسه ی او می پردازد. (زمخشری، 1389: ج4، ص 1036)


   3 . 3 . تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین    

   ...امّا این که چرا به شیطان‌، «خنّاس‌» گفته شده ،دو علت بیان کرده‌اند:

   یک : چون وقتی نام خدا می‌آید، شیطان از قلب می‌گریزد و پنهان می‌شود و وقتی یاد خدا فراموش شود، در قلب ظاهر می‌شود.

   دو : چون فراوان مخفی می‌شود و در هر حال، چه هنگام وسوسه و چه غیر آن، از چشم مردم پنهان است‌.(کاشانی، ج10، ص 409)


   3 . 4 . تفسیر القرآن الحکیم

   در شأن نزول سوره ها(فلق و ناس)، ذکر کرده اند که رسول خدا ناخوش شد... (سبب ناخوشی معلوم نشد)، جبرئیل یا ملائکه ی دیگری آمده به رسول خدا گفت که تو را سحر کرده اند؛ فلان یهودی از موی تو چیده و گره زده به فلان چاه انداخته است؛ خدای تعالی این سوره ها را بر تو فرستاد تا این که بخوانی و شفا یابی... رسول خدا سوره ها را... خوانده... شفا یافت. (حسینی موسوی، 1354: ج3، ص 922)


   3 . 5 . تفسیر المیزان

   طبع آدمی چنین است که وقتی شرّی  به او متوجه می شود، و جان او را تهدید می کند، و در خود نیروی دفع آن را نمی بیند، به کسی پناهنده می شود که نیروی دفع آن را دارد، تا او وی را در دفع آن شر کفایت کند.(طباطبایی،1363: ج20، ص 904) بعضی گفته اند شیطان را از این جهت خناس خوانده که لایزال آدمی را وسوسه همی کند و به محض این که انسان به یاد خدا می افتد پنهان می شود و عقب می رود، باز همین که انسان از یاد خدا غافل می شود، جلو می آید و به وسوسه می پردازد.(همان: ص908)


   3 . 6 . مخزن العرفان در تفسیر القرآن

   دانشمندان گفته اند در قلب انسان روزنه و درهایی است به سوی رحمان و ملک و شیطان و آنچه در روحیه ی انسان القا می گردد یکی از چهار قسم خارج نیست؛ یا القاء الهی ربانی است که با الهام غیبی است... و آن را الهام و القاء ربانی گویند. یا الهام ملکی است که ملک انسان را ملهم می گرداند به کارهای نیکو از قبیل عبادات... از این دو قسم که گذشت آنچه به قلب خطور می نماید و القا می گردد یا نفسانی است یا شیطانی. قسمت نفسانی آن خود نفس انسان است که به ذهن خود خطور می دهد... یا شیطانی است که شیطان همیشه در کمینگاه و منتظر این است وقت به دستش آید و انسان را اغوا نماید...(اصفهانی، 1361: ج4، ص373)

   چنانچه مفسرین گویند وقتی انسان مشغول ذکر و یاد خدا گردید شیطان(خنس و انقبض)؛ یعنی مخفی و پنهان می گردد و وقتی از یاد خدا غافل گردید(انبسط علی القلب) پهن می گردد و اطراف قلب را می گیرد و از بعض مفسرین است که شیطان در وسوسه شبیه به قوه ی وهمیه است که در مقدمات امور عقلی با عقل مساعدت و همراهی می کند؛ وقتی مطلب به نتیجه رسید خانس می گردد و وسوسه می کند...(همان)

   ...انس ابن مالک از رسول الله چنین حدیث می کند که فرموده شیطان خرطومش را بر قلب بنی آدم پهن می کند؛ وقتی انسان یاد خدا و ذکر خدا نمود، خنس؛ وقتی ذکر خدا را فراموش نمود مثل لقمه دل وی را فرو می برد؛ این است قوله تعالی: «الخناس؛ الذی یوسوس فی صدور الناس» (همان: ص375)


   3 . 7 . تفسیر نمونه

   «خنّاس»، صیغه ی مبالغه از ماده «خُنُوس» به معناى جمع شدن و عقب رفتن است؛ این به خاطر آن است که شیاطین هنگامى که نام خدا برده مى‏شود عقب نشینى مى‏کنند، و از آن جا که این امر غالباً با پنهان شدن توأم است این واژه به معناى «اختفاء» نیز آمده است. بنابر این مفهوم آیه چنین است: بگو! من از شرّ وسوسه‏گر شیطان صفتى که از نام خدا مى‏گریزد و پنهان مى‏گردد به خدا پناه مى‏برم.(مکارم شیرازی، 1374: ج27، ص473)

   اصولاً «شیاطین»، برنامه‏هاى خود را با مخفى کارى انجام می دهند، و گاه چنان در گوش جان انسان مى‏دمند که انسان باور مى‏کند فکر، فکر خود اوست، و از درون جانش جوشیده؛ و همین باعث اغوا و گمراهى او مى‏شود! کار شیطان، تزیین و مخفى کردن باطل در لعابى از حق، و دروغ در پوسته‏اى از راست، و گناه در لباس عبادت، و گمراهى در پوشش هدایت است.(همان)


   3 . 8 . تفسیر نور

   كلمه ی «وسواس» هم به معناى موجود وسوسه‏گر مى‏آید و هم به معناى وسوسه و خطورات و افكار ناروا، ولى در اینجا به معناى وسوسه‏گر است... پیامبرصلى الله علیه و آله فرمود: شیطان بر دل انسان آرمیده است؛ هرگاه یاد خدا كند پنهان مى‏شود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مى‏كند. «فاذا ذكر العبد اللّه خنّس... و اذا غفل وسوس»...

   «خنّاس» از «خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشینى است. شیطان هم خودش مخفى است و هم كارش، اگر وسوسه ی او علنى باشد بر مردم مسلط نمى‏شود، ولى با تظاهر و توجیه در لباس زیبا جلوه مى‏كند و موفق مى‏شود... (قرائتی، 1391: ج10: ص1168)


   3 . 9 . تفسیر امام موسی صدر

   عبارتِ «أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ» هم تعبیری علمی است و هم دینی و تربیتی، زیرا هنگامی که از این وسوسه‌ها و القائات دروغین و فسادآور پناه می‌برم به کسی که از من و این وسوسه‌های نهانی نیرومندتر است، احساس آرامش روحی می‌کنم. این شیوه ی متعارف دین است. مثالی بزنم: همین فال بد زدن عادت زشتی است که در بین ما رواج دارد؛ همین که در راه چشم ما به بزی یا کوزه‌ای خالی بیفتد و یا صدای جغدی بشنویم، از سفر منصرف می‌شویم. اینها وسوسه‌های نهانی است که در سینه ی مردم القا می‌شود. اگر در برابر این وسوسه‌ها به سفر نرفتیم و از اقدام خود منصرف شدیم، وسوسه و نگرانی تشدید و قوی‌تر می‌شود؛ زیرا هر اندازه آدمی به این وسوسه‌ها تن دهد، کاملاً ناتوان می‌شود، و وسوسه‌ها بر آدمی چیره می‌شوند. از همین رو، در حدیث آمده است: «مَن تَطَیَّرَ فَامتَنَعَ عَن سَفَرِهِ فَقَد أَشرَکَ بِاللهِ العَظِیِم.» مقصود از حدیث چیست؟ آیا می‌گوید باید فال بد بزنی؟ تو می‌پرسی: وقتی که ترسانم چگونه راهی شوم؟ می‌گوید: «بگو: پناه می‌آورم به خدای مردم.» او هستی بخش و تقدیر کننده و آفریننده و پروردگار است. از که می‌ترسی؟ از کوزه‌ای خالی؟ یا از جن و انس و پادشاه و حاکم و یا از دوست بد؟ از هر که می‌ترسی، خداوند برتر از اوست، او پادشاه پادشاهان است و پروردگارِ عالَم و معبودِ همه. خداوند با این شیوه مشکل تو را حل می‌کند، زیرا اگر به این وسوسه‌ها پاسخ نگفتی و به راه خود ادامه دادی و به آنها توجهی نکردی، این وسوسه‌ها کم‌رنگ و کم‌اثر می‌شوند و سرانجام از بین می‌روند. (وبسایت یاران صدر)

 

   4 . «خناس» در ادب فارسی

   در ادب فارسی، غالبا «خناس» صفتی است منسوب به شیطان؛ و می توان گفت که چندان که باید و شاید، در ادب دینی و عرفانی ما نیز به این مفهوم مبهم پرداخته نشده است. اما در آثار عطار و مولوی، اشاره های اندکی در این باب وجود دارد.


   4 . 1 . تذکره الاولیاء

  چون آدم و حوا به هم رسیدند و توبه ی ایشان قبول افتاد، روزی آدم به کاری رفت؛ ابلیس بچه ی خود را خناس نام پیش حوا آورد و گفت: مرا مهمی پیش آمده است بچه ی مرا نگاه دار تا بازآیم؛ حوا قبول کرد؛ ابلیس برفت چون آدم بازپس آمد پرسید که این کیست؟ گفت: فرزند ابلیس است که به من سپرده است؛ آدم او را ملامت کرد که چرا قبول کردی و در خشم شد و آن بچه را بکشت و پاره پاره کرد و هر پاره از شاخ درختی بیاویخت و برفت. ابلیس باز آمد و گفت: فرزند من کجاست؟ حوا احوال بازگفت: و گفت: پاره پاره کرده است و هر پاره از شاخ درختی آویخته؛ ابلیس فرزند را آواز داد؛ به هم پیوست و زنده شد و پیش ابلیس آمد دیگر باره حوا را گفت: او را قبول کن که مهمی دیگر دارم حوا قبول نمی‌کرد؛ به شفاعت و زاری پیش آمد تا قبول کرد. پس ابلیس برفت و آدم بیامد و او را بدید؛ پرسید که چیست؟ حوا احوال بازگفت: آدم حوا را برنجانید و گفت: نمی‌دانم تا چه سر است در این که فرمان من نمی‌بری و از آن دشمن خدای می‌بری و فریفته سخن او می‌شوی. پس او را بکشت و بسوخت و خاکستر او را نیمی به آب انداخت و نیمی به باد برداد و برفت. ابلیس بازآمد و فرزند طلبید؛ حوا حال بگفت: ابلیس فرزند را آواز داد و آن اجزای او به هم پیوست و زنده شد و پیش ابلیس نشست؛ پس ابلیس دگر باره حوا را گفت: او را قبول نمی‌کرد که آدم مرا هلاک کند. پس ابلیس سوگند داد تا قبول کرد. ابلیس برفت. آدم بیامد دیگربار او را بدید در خشم شد و گفت: خدای داند تا چه خواهد بود که سخن او می‌شنوی و آن من نمی‌شنوی! پس در خشم شد و خناس را بکشت و قلیه کرد و یک نیمه خود بخورد و یک نیمه به حوا داد و گویند آخرین بار خناس را به صفت گوسفندی آورده بود؛ چون ابلیس بازآمد و فرزند طلبید، حوا حال بازگفت: که او را قلیه کرد و یک نیمه من خوردم و یک نیمه آدم؛ ابلیس گفت: مقصود من این بود تا خود را در درون آدم راه دهم؛ چون سینه ی او مقام من شد مقصود من حاصل گشت؛ چنانکه حق تعالی در کلام قدیم خود یاد می‌کند الخناس الذی یوسوس فی صدور الناس من الجنة و الناس این است.(عطار، 1370، ص 3-472)

   (شایان ذکر است که شیخ عطار، حکایت مزبور را در الهی نامه، بخش هشتم، به رشته ی نظم کشیده است.)

 

   4 . 2 . مثنوی معنوی

نام پنهان گشتن دیو از نفوس

و اندر آن سوراخ رفتن شد خنوس

که خنوسش چون خنوس قنفذست

چون سر قنفذ ورا آمد شذست

که خدا آن دیو را خناس خواند

کو سر آن خارپشتک را بماند

می نهان گردد سر آن خارپشت

دم‌ به دم از بیم صیاد درشت

تا چو فرصت یافت سر آرد برون

زین چنین مکری شود مارش زبون

(بلخی رومی، 1383: 57-4061)


   4 . 3 . دیوان کبیر

وصل همچون جبرئیل و هجر چون خناس شد

وحی جبریل امین سوزنده ی وسواس شد

(بلخی رومی، 1386: ترجیع 39)


   5 . نتیجه گیری

   چنین به نظر می رسد که مفسران قرآن کریم، از آغاز تا به امروز، چندان سخن تازه و جدیدی در باب «خناس» و معنی و مفهوم حقیقی آن به میان نیاورده اند؛ و گویی این مسأله از چنان پیچیدگی و غموضی برخوردار است که حل نهایی آن بسیار بعید و دشوار می نماید. امید است که تفسیر و تاویل آیه ی مذکور از سوی راسخان در علم، بیش از پیش مورد توجه و تحقیق و پژوهش قرار گیرد.


من الله التوفیق 

 

*عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات

**دانشجوی مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی

 


   منابع و مآخذ

 

   1 - قرآن کریم

   2 - اصفهانی، نصرت(1361)، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، نشر نهضت زنان مسلمان.

   3 - بلخی رومی، جلال الدین محمد(1386)، دیوان شمس، به اهتمام بدیع ازمان فروزانفر، تهران: فراروی.

   4 - بلخی رومی، جلال الدین محمد(1383)، مثنوی معنوی، به تصحیح عبدالکریم سروش، انتشارات علمی و فرهنگی.

   5 - حسینی موسوی، میر محمد کریم(1354)، تفسیر القرآن الحکیم، ترجمه ی عبدالمجید/صادق نوبری، چاپ سوم.

   6 - زمخشری، محمود ابن عمر(1389)، تفسیر کشاف، ترجمه ی مسعود انصاری، تهران: ققنوس.

   7 - طباطبایی، سید محمدحسین(1363)، تفسیر المیزان، ترجمه ی سید محمدباقر موسوی همدانی، تهران: امیرکبیر.

   8 - طبرسی، فضل ابن حسن(1380)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه ی علی کرمی، نشر فراهانی.

   9 - عطار نیشابوری، فریدالدین(1370)، تذکره الاولیاء، با مقدمه ی محمد قزوینی، تهران: نشر پیمان.

   10 - قرائتی، محسن(1391)، تقسیر نور، تهران» مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن.

   11 - قرشی، علی اکبر(1352)، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه.

   12 - کاشانی، ملا فتح الله، تهران: نشر کتاب فروشی اسلامیه.

   13 - مکارم شیرازی، ناصر(1374)، تفسیر نمونه، چاپ اول، تهران: دارالکتب الاسلامیه.

 

   منبع اینترنتی:

 

   یاران امام موسی صدر - http://www.yaranesadr.ir/farsi